چرند و پرندهای دوستانه!

ماه آبان برای من پر از خاطره است. اولین دیدارمون، اولین صحبت هامون، اولین قدم زدنامون و.... همه توی ماه آبان اتفاق افتاد . راستش چند بار خواستم بنویسم ولی اینقدر زیاده که منصرف میشم. البته تو دفتر خاطرات راجع به نحوه ی آشناییمون و قبل ترش که برمیگرده به شهریور و مهر و آبان 1390، نوشتم تا ریز به ریزشو یادم بمونه...

اگه دیدم میشه و کیفیتش خوب درمیاد از رو صفحه دفتر عکس میگیرم میذارم، البته دست خط منم یکم شکستگی و پیچ و ماپیچ داره و ناخواناست ولی دیگه به بزرگی خودتون ببخشید.

۲ نظر

۰

۰ ۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۶

مهـــ شین

استیصال

۳۱ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۱۸

مهـــ شین

ای خدا

۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۱۰

مهـــ شین

مادری

آدم وقتی مادر میشه عوض میشه. نه به اجبار بلکه خودش دوست داره عوض بشه. دوست داره از اینی که بوده و هست، کامل تر بشه. پیش خودت میگی آیا من واقعا آدمی هستم که بخوام بچم مثل من بشه؟ یا منو الگوی خودش قرار بده یا از من پیروی کنه یا....

خودت دلت میخواد بهتر بشی کامل تر بشی چون میبینی که بچت تو رو کامل میدونه در حالی که نیستی! پس چرا نباید سعی کرد که کامل تر شد؟ حداقل سعی که میشه کرد.

دوست دارم مادر خوب و نمونه ای باشم و برای این کار به یه سری تغییرات نیاز دارم. اول از همه اینکه تکلیفمو با خودم روشن کنم. درمورد یه چیزایی که مردد هستم یا با اینکه مهم اند ولی وقت نکردم بشینم و درست بهشون فکر کنم و تصمیم قطعی درموردشون بگیرم. چون الان دیگه یه نفر هست که به مرور بزرگ تر میشه و سوال پیچت میکنه و تو باید برای هر حرف، رفتار، حرکت و... جوابی داشته باشی، یه جواب قانع کننده...

باید طوری باشی که وقتی بهش میگی فلان رفتار رو نکن یا فلان حرف رو نزن، خودش با چشمای خودش ببینه که تو هرگز اون رفتار رو انجام نمیدی یا فلان حرف رو نمیزنی...

باید از خودمون شروع کنیم...

من میخوام شروع کنم و اول از همه از ظاهر، رفتار و کردارم...

مادر بودن سخته ولی ارزش بهتر شدن رو داره...

۱ نظر

۲

۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۱۲

مهـــ شین