چرند و پرندهای دوستانه!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

سالگرد

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۵۴ ق.ظ

چهارشنبه، 4 بهمن سالگرد فوت بابا بود، طبق معمول رفتیم سر مزار و گل و شیرینی بردیم و این دفعه برای اولین بار بود که مهرادو با خودم میبردم پایین سرمزار. قبلا تو خونه عکس بابامو دیده بود و میشناخت برا همین تا که عکس رو بالای سنگ قبر دید گفت پدر جوووووون. بعدشم میگفت پدرجون لباس داره، چشم و ابرو داره، مو داره، سیبیل داره. خلاصه بعد از توصیفاتشم گفت پدر جون دوست دارم! خیلی خیلی دوست دارم! و اشک بود که از چشمای ما جاری میشد :'(:'(:'(

چقدر دلم میخواست بابام بود مهراد رو میدید :'(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۰۸
مهـــ شین

نظرات  (۱)

آخی :( روحشون شاد باشه ... 

چه حیف که مهراد طعم بابابزرگ داشتن رو نچشید :(
خدا رحمت کنه هر دو پدر رو ... 

اخی این وروجک چقدر زود بزرگ شده چه خوووب حرف میزنه!!! موش بخوره زبوونشوووو :* :* :*
پاسخ:
قربونت عزیزم❤❤❤ ممنون، خدا رفتگان شما روهم بیامرزه.
آره کاش حداقل یکیشون بود...
آره حرف زدنش خیلی جالبه کلی میخندیم از دستش.. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی