چرند و پرندهای دوستانه!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

از کارای اداری و کاغذبازی متنفرم ...

بجز هدر دادن وقت و انرژی آدم به هیچ دردی نمیخورن...

مخصوصا که مجبور باشی با عقده ای هاشون سر و کله بزنی! هر چی مشکل خانوادگی و کاری و مالی و.. سر ارباب رجوع خالی میکنن تا بلکه با عقب افتادن کار مردم یکم دلشون خنک بشه !!

ولی این وسط وقتی یه نفر کار راه بنداز از آب درمیاد و کار آدمو ردیف میکنه ، ناخداگاه آدم کلی تو دلش دعاش میکنه..

خدا خیرشون بده...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۲۵
مهـــ شین

کم کم حال و هوای اسفند و بوی بهار داره میاد...

عاشق این ماه و شکوفه هاشم ، وقتی به درخت پر از شکوفه نگاه میکنم خیلی حس خوبی بهم میده انگار وسط بهشتم...

کاش زودتر بهمن تموم میشد...

 امیدوارم سال جدید پر ازخبرها و اتفاقای خوب باشه واسه هممون...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۵
مهـــ شین

 حس بدیه که...

 با یه عده ای اینقدر احساس نزدیکی و صمیمیت کنی که حتی مسائل خصوصی زندگیتو مطرح کنی و به شوخی بگیری و سعی کنی تمام نگرانیا و مشغولیت های فکریتو وقتی با اونایی کنار بزاری تا حداقل برای چند دقیقه ام که شده یه جمع شاد رو بسازی، اونوقت در جوابش بهت بگن فقط حرف مفت میزنی!!!

 یه جورایی آدم سرد میشه و میفهمه باید تو روابطش یکم تجدید نظر کنه و یه حریمی همیشه قائل باشه ! 

و دیگه اینکه ...بعضی وقتا بعضی آدما دلسوزیه تو رو به یه حساب دیگه میذارن و یه برداشت دیگه میکنن! و درسی که اینجا میگیری اینه که زندگی بقیه به خودشون مربوطه و راهنمایی های دلسوزانه چیزی جز حماقت نیست!!

خلاصه که آدم هر روز یه درس تازه یاد میگیره!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۱
مهـــ شین

دیشب از شدت سرفه نمیتونستم بخوابم فکر کنم سرجمع نیم ساعت تا یه ساعت تونستم چشم رو هم بزارم . نصف شب پاشدم بخور اکالیپتوس دادم ولی هیچ فایده ای نداشت. بعد از اون دوشب تب لرز وحشتناک و چندین روز سر درد و گلو درد شدید حالا نوبت به سرفه و گرفتگی سینه رسیده . کاش این ویروس لعنتی از تنم بیرون میرفت واقعا دیگه خستم کرده...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۳۴
مهـــ شین

به یکباره پدر رفت.


هرگز نخواهمش دید 


روزها گذشت ، هفته ها گذشت ، ماه ها گذشت ، سال ها را می شمارم پس چرا تازه ای ؟


رفتنت بوی کهنگی نمی دهد ،کاش کهنه می شد غم ندیدنت .


پدر رفت و من دلتنگ شنیدن صدایش حتی از پشت تلفن ، از راهی دور.


کاش بودی ، این همه شتابت برای چه بود؟


چه زود حسرت نداشتنت را تجربه ام کردی .


پدر به تو فکر می کنم ، دوست دارم آغوشم بوی تو را بگیرد ،


چه کنم این تنها دلخوشی من است .


گاه در خیالم جان می گیری ، من زمان را نگه می دارم


داد می کشم حالا پدر دارم ، تو هستی ،


عقده ی دلم را خالی می کنم


تند وتند تو را می بوسم نکند که زود بروی ،


از تو چه پنهان دلم تنگ ناز کشیدنت شده ،


یادت هست با کلامت چقدر قربان صدقه ام می رفتی؟


ای کاش حتی برای ثانیه ای بودی تا با غرور فدایت می شدم .


چه کنم که خیال پردازم


و این بار تند و تند بر دستانت بوسه می زنم


چون میدانم دوباره خواهی رفت ،


اصلا" من از این همه رفتن بیزارم واین فعل لعنتی رفتن آزارم می دهد .


دوباره تنها می شوم ،


پدر رفت ، راحت وبرای همیشه ،


همیشه چقدر دور است ، دلم میگیرد ،


ای کاش همیشه اینقدر پر زور نبود ....


سه سال پیش در چنین روزهایی تو رفتی و من ماندم اینجا بی تو ، برای همیشه ... 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۴۴
مهـــ شین