چرند و پرندهای دوستانه!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

ساعت 2 و نیمه... 

دلم میخواد با یه نفر حرف بزنم اما هیشکی نیست، همه خوابیدن، آروم آروم... 

چه قدر خوبه که آدم یه نفر و داشته باشه که هررررر وقت اراده کنه بتونه باهاش حرف بزنه،  دردرددل کنه و... 

از یه سری قوانین بزرگ شدن چقدر بدم میاد... 

اینکه به موقع باید بخوابی،  به موقع باید پاشی،  به موقع باید کارهاتو سر وقت انجام بدی...

هر چی آدم بزرگ تر میشه و زندگی قانونمندانه تر،  فاصله بین آدما بیشتر میشه و  دیوونگی ها و بچگی کردن ها و خییلی چیزای دیگه کمتر... 

واقعا معنای زندگی توی این قانونمندی ها نهفته است یا توی اون دیوونگی کردن ها؟!  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۰۲:۴۳
مهـــ شین

به خاطر جوجه مجبور شدم سنتور و بزارم کنار فعلا!  نمی ذاره تمرین کنم که!  خیلی خستم میکنه فسقلی،  تازه هنوز نیومده بیرون نمیدونم بیاد دیگه میخواد چیکار کنه!  فداکاری های مادرانه از همین الان باید شروع بشه... 

هعی روزگار... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۰
مهـــ شین