چرند و پرندهای دوستانه!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

یادمه قبل از کنکور واسه زندگیم برنامه ریزی میکردم میگفتم، ایشالا امسال کنکور قبول میشم، 4 سال لیسانسم که تموم بشه میشم 22 ساله بعدش بلافاصله میرم فوق حدود دو تا سه سالم فوق طول میکشه میشم 24 - 25ساله تو این سن ازدواج میکنم تو شهر خودم و چندسالی حق التدریسی کار میکنم.  بعد یکی دوسال ، میرم دکترا، دکترامو که بخونم بعدش هیئت علمی میشم(از اولش عاشق تدریس بودم ، چه خوش خیالم برنامه ریزی کردم با این اوضاع کشور عزیزمون 😐😐) دیگه بعد هیئت علمی شدن و ثابت شدن کارم بچه دار میشم... 

برنامه اون موقع ام تا یه جاهاییش درست پیش رفت.  یعنی تا ازدواجم دقیقا همونطوری که پیش بینی کرده بودم پیش رفت. تا اینکه بعد ازدواج و یکی دوسال مورد نظرم که گذشت و میخواستم شروع کنم واسه دکترا خوندن(البته تو یه سال اول بعد از ازدواج یه بار دانشگاه اصفهان دعوت شدم برا مصاحبه، رفتم ولی تو مصاحبه رد شدم، دانشگاه اصفهان وحشتناک پارتی بازیه،  خیییییلی، تاجایی که اطلاع دارم اون سال سه نفر دکترایی که از اقلیم میخواستن از دانشگاه خودشون گرفتن) به خاطر یه سری مسایل رفتم دکتر و دکترمم گفت که باید زود بچه دار بشی حتتتتما، این دکترم ازونایی بود که میدونستم به هیچ وجه الکی حرفی رو نمیزنه خلاصه برنامم از اینجا به بعد کاملا تغییر کرد یعنی مجبور شدم بیخیال دکترا بشم و کامل برم تو فکر بچه. بارداری و زایمان و بچه داری... 

یعنی من هنوز به هدف اصلیم که هیئت علمی دانشگاه شدن بود نرسیدم هرچند از قبل ازدواج یعنی از سال 1390 توی دانشگاه پیام نور تدریس میکنم ولی به دلم نمیشینه چون اینجا حق التدریسم و بچه ها اونجور که دلم میخواد دل به درس نمیدن، بعدشم درسایی که اینجا تدریس میکنم خیلی کلی هست مثلا مبانی جغرافیا یا کلیات جغرافیا و جغرافیای ایران و جهان و... ولی من دوست دارم درسای مربوط به اقلیم رو تدریس کنم، گرایش مورد علاقم.

واسه آیندم خیلی چیزا تو ذهنمه البته بعد از اینکه پسرم دوسالش شد.  از یه طرف میگم برم دکترا بخونم ولی با این کشور بی ثبات دیگه برنامه ریختن واسه آینده خیییییلی سخت شده مخصوصا با تاهل. یعنی ممکنه من زندگیم و شوهرمو و مخخخخصوصا بچمو ویلون و سیلون کنم و به سختی و هزار عذاب وجدان به خاطر بچم و با این اعصاب ضعیف، برم دکترامو بگیرم ولی بازم به چیزی که میخوام نرسم و سرخورده بشم توی این مملکت بدون پارتی و فقط با پشتکار کسی به جایی نمیرسه البته شایدم برسه ولی به قیمت از دست دادن خیییییلی چیزا تو زندگی و همرنگ شدن موهاتو دندونات . از یه طرف دیگه میگم بزار قانع باشم و هدفی که درحد نصفه نیمه بهش رسیدم اکتفا کنم و همینجا بمونم و کنار  بچم باشم و بزرگش کنم و عذاب وجدان نداشته باشم چون اگه بخوام دکترا بخونم نزدیک ترین جا بهم اصفهانه که اونم یک ساعت راهه و به هر حال یه شهر دیگه است،  رفت و اومد با بچه جز استرس و نگرانی فکر نمیکنم چیزی داشته باشه.  نمیدونم خیلی سخته با این اوضاع واسه آینده تصمیم گرفتن اونم توی همچین جایی که با هر دوره عوض شدن رییس جمهور تمام اوضاع از این رو به اون رو میشه و هر وزیری ام که میاد واسه خودش یه تز جدید داره و قبلیا رو رد میکنه...اگر به آینده کاریم یعنی هیئت علمی شدن امیدوار بودم تمام سختیاشو حاضر بودم تحمل کنم ولی الان خیلی دو دل هستم میترسم چیزایی رو از دست بدم که یه روزی بشینم حسرتشونو بخورم اونم به خاطر هییییییچ... 

حالا بازم یه سری برنامه ها و هدف ها تو ذهنم هستند تا ببینم بالاخره کدومشونو باید عملی کنم... 

 ولی خب به هر حال خداروهم هزاران بار شاکرم که یه فرشته کوچولو بهم داده چون چیزی با ارزش تر از اون توی زندگی وجود نداره  و اصلا پشیمون نیستم که بخاطرش از یه سری اهدافم و دوست داشتنی هام، گذشتم و اگه پاش بیفته بازم میگذرم  ... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۵۳
مهـــ شین

مدت خیلیییییی زیادیه که سردرد و چشم درد دارم مخصوصا موقع نگاه کردن به موبایل یا تلویزیون دیدن.. از قبل بارداری یعنی از دو سالم بیشتره ولی همین که قصد کردم برم دکتر بارداری شروع شد و زایمان و بچه داری و... تا اینکه گوش درد شدید هم بهش اضافه شد 😔 😔 😔 😔 اونقدری که اگه تو ماشین صدای اهنگ بیاد و دو نفرم درحال صحبت باشن گوشای من میخواد منفجر بشه مجبورم پنبه بذارم یا حتی اگه تو اتاق دو طرف گوش من دو نفر صحبت کنن باز همون حال بهم دست میده جیغ های مهرادم که دیگه بماااااااااند که چه میکنه با من!!!!! 

خلاصه دیگه دیدم این یکی رو به هیچ وجه نمیتونم تحمل کنم و رفتم دکتر گوش اونم یه تست حساسیت شنوایی فرستادم و رفتم اصفهان تست دادم و بردم پیش دکتر گفت گوشت مشکلی نداره دردای گوش و چشم و سرت کاملا عصبی هستند و سردردام بیشتر به میگرن شبیهه. بهم قرص اعصاب داد و گفت چون بچه شیر میدی مجبورم خفیفشو بهت بدم... راستی گفت موبایل تشدیدش میکنه واسه همین یه عااااااالمه از گروه ها و کانالامو حذف کردم و دارم سعی میکنم کمتر با موبایل کار کنم. 

وقتی این چند سال و مرور میکنم میبینم دکتر بیجا نمیگه واقعا اعصابم ضعیف شده مخصوصا از بعد از اون اتفاق لعنتی... 

امید به خدا باید تا میتونم ارامشمو حفظ کنم... 

من میتونم 😌😌😌😌

انشاالله

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۳۰
مهـــ شین