چرند و پرندهای دوستانه!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

دو ترم نرفتم دانشگاه یه ترم واسه بارداری یه ترمم برا زایمان. واسه همین اگه این ترم میخواستم برم دوباره باید درخواست میدادم چون برگه قرارداد واسه ترم پر نکرده بودم.  اولش عین بچه ادم تصمیم گرفته بودم حداقل یکسال و حتی دوسال دانشگاه نرم تا مهراد از آب و گل دربیاد و یکم بزرگ بشه بعدش باز برم درخواست بدم ببینم چی میشه، ولی شیطون گولم زد و عشق به تدریس کار خودشو کرد و  گفتم حالا بزار برم یه درخواست بدم یه چند واحد کم درس بگیرم تا به اصطلاح دستم از اونجا نبره،  تا بعدا که مهراد بزرگ تر شد بیشتر میگیرم. پیش خودم گفتم : تازه،  حالا اونام که معطل من نموندن حتما یکیو گذاشتن جای من،  اگه ام گذاشته باشن،  حداقل از حالا چند ترم درخواست بدم تا قبول کنن.خلاصه این فکرارو کردم و درخواست دادم توی درخواستمم توی قسمت دروس پیشنهادی برای تدریس زدم کلیه دروس مرتبط با جغرافیا 😐😐😐...

 چند روز پیش بهم زنگ زدن و گفتن براتون کلاس گذاشتیم.   اونم نه یکی و نه دوتا، کلی درس!!!  یکم جاخوردم چون فکر نمیکردم بگن این ترم بیا و آمادگی ذهنی واسه جواب دادن رو نداشتم بدون فکر گفتم باشه!. (یه لحظه یادم رفته بود که من الان یه بچه شیرخوار دارم که خیلی بهم احتیاج داره و الان اون نوشین سابق نیستم، الان یه مادرم با یه مسولیت خیلی بزرگ ...) اونم بعد از اینکه پرسید چه روزایی براتون درس بزاریم و... گفت پس ما برنامه ریزی ها و هماهنگی ها رو انجام میدیم و ساعت دقیق ترشو بهتون میگیم. 

  بعد که گوشی رو قطع کردم یهو انگار تازه بیدار شده باشم گفتم واااای عجب کاری کردم این چه باشه ی احمقانه ای بود که من گفتم حالا چه جوری با این اوضاع برم این همه درس بدم تازه همشونم درسای جدید بودن که تاحالا تدریس نکرده بودم :-(

تمام روز به خودم بد و بیراه میگفتم... 

فردا صبحش مسوول برنامه ریزی زنگ زد و جزییات رو برام گفت و اینکه در این تاریخ ها و این ساعات این درسارو دارید...  با وجود اینکه میدونستم الان خیلی بده که یهوویی بگم من نمیام ولی دیدم واقعا بچم ارزشش خیلی بیشتر از شرمنده شدن منه، دل رو زدم به دریا و گفتم آقای فلانی این درسا الان با شرایط من خیلی زیاده و اگه امکانش هست تعداد واحد ها رو کمتر کنین برام.  من نمیتونم این ترم اینقدر تدریس داشته باشم اگه ام نمیشه که هیچی! . آموزشیه کلی توی گلوش ترش شد و گفت ما دیگه برنامه ریزی کردیم خانم فلانی!!با عصبانیت گفت  ولی بازم بررسی میکنیم خبر قطعیشو بهتون میدیم.... 

ناراحت شده بودم ولی از یه طرفم خوشحال بودم که خودمو بچمو تو دردسر ننداختم و حرفمو زدم میخواست بشه یا نشه. اخه مهراد الان خیلی کوچیکه والا اونایی هم که استخدامن 9 ماه حداقل مرخصی دارن واسه زایمان و بعدش...

فردای اون روز دوباره بهم زنگ زد و گفت تعداد واحداتونو کم کردیم و در فلان تاریخ و فلان ساعت بیاین.  وای انگار دنیا رو بهم داده بودن کلی خوشحال شدم  هرچند این درسام جدیده ولی حداقل تعدادشون کمه و میتونم با بچه یه کاریش بکنم... 

دیگه امید به خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۲۰:۲۹
مهـــ شین