فراموشی
دوشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۱۰ ق.ظ
دیروز عروسی دختر عموم بود .توی جشن یکی از دبیرهای پیش دانشگاهیمو دیدم که خیلی منو دوست داشت و مدام توی کلاس اسم من روی زبونش بود... منم دوسش داشتم.
خلاصه دیروز بعد از 14 سال دیدمش ،عین همون روزاش بود سریع دویدم طرفش و با ذوق گفتم سلام خانم فلانی خوب هستید از دور دیدمتون خیلی خوشحال شدم ،گفتم بیام یه سلامی خدمتتون عرض کنم،خیلی معمولی گفت سلام ممنون شما خوب هستید! فکر کن ،اصلا منو نشناخت.همینجوری خشکم زد گفتم ممنون منم خوبم و بدون اینکه خودمو معرفی کنم و آشنایی بدم رفتم سرجام نشستم.پیش خودم میگفتم حالا اینکه یه رابطه ی ساده ی معلم و شاگردی بود ،ولی خدا به داد کسایی برسه که یهو میرن بالا سر کسی که عاشقشون بوده یا عاشقش بودن و اون طرف مثلا به خاطر حادثه و یا... فراموشی گرفته باشه و اصلا نشناسدشون.وای که چه حسسسسس بدیه خیلی خیلی
۹۷/۰۳/۲۸