چرند و پرندهای دوستانه!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

امشب شب 19 ماه رمضونه، شب قدر احتمالا. اولین سالیه که نرفتم بیرون واسه شب قدر منظورم مسجدی حسینیه ای جاییه. حتی پارسال با اینکه مهراد خیلی کوچیک بود رفتیم ولی امشب نشد، مهراد زود خوابید منم دلم نیومد بچه رو اذیت کنم و بیدارش کنم.... 

نمیدونم چرا یکی دو روزه همش دوران عقدم و فوت بابا و... میاد تو ذهنم و سریع اشک میپاشه بیرون. تازه دوماه بود عقد کرده بودیم و یه تاریخی روهم مشخص کرده بودیم واسه جشن عقدمون که اون اتفاق لعنتی افتاد.  تازه شروع کرده بودیم به شناخت همدیگه که بوووووووم همه چی رو سرمون خراب شد. اینقدر شرایط سختی بود که از توصیفش عاجزم خیلی خیلی خیلی. فوت ناگهانی بابا، تنهایی مامان، مریض شدن خواهرم، دعواهای خانوادگی و فامیلی و... و من با این وضعیت تازه باید به شناخت از همسرم و اینکه انتخابم درست بوده یا نه میرسیدم، وضعیتی که خودش آرامش ذهنی رو میطلبه، ولی الان همسری رو در کنارم داشتم که علاوه بر داغ پدر خودش که هنوز تازه بود، یه داغ دیگه رو تجربه میکرد، داغ کسی که به جای پدرش بهش دل بسته بود... نمیدونستم باید خودم و آروم کنم یا همسرمو یا مامانم یا خواهرم و... اوضاعی داشتم که از ته دل آرزو میکنم سر دشمنم هم نیاد. خیلی سخت خیلی. وقتی پدر آدم میره تازه میفهمی کسایی که به عنوان عمو و عمه میشناختیشون با رفتن بابات دیگه معنایی پیدا نمیکنن حداقل واسه من که اینطوری بود. تا قبلش فکر میکردم چقدر دوستشون دارم نمیدونستم به واسطه ی حضور پدر همچین حسی رو داشتم از بعد اون فرقی با غریبه ها واسم نداشتن و به احتمال زیاد ماهم واسه اونا همچین جایگاهی داشتیم چون بعد از مراسم ها دیگه نه خبری ازشون بود و نه تماسی به جز چندبار تک و توک اونم روزای اول... به بعضیا باید گفت مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان... همین که راحتمون بذارن واسه ما کافی بود خبر گرفتن نخواستیم. نمیدونم شایدم احساس شرم باعث میشد خجالت بکشن از اینکه با ما تماسی داشته باشن نمیدونم... 

بگذریم فقط خدارو هزاران بار شکر میکنم که قدرت حل و فصل و مدریت این بحران به شددددددت بزرگ رو بهمون داد مخصوصا به من و همسرم که با وجود شرایط دشوار بتونیم به شناخت از هم برسیم ولی خیلی سخت بود. چه شبایی رو گذروندیم و چه روزایی،  وای که چقدر وحشتناک بود... خدایا شکرت که گذشت، خدایا شکرت که نعمت گذر زمان رو برامون گذاشتی، خدایا شکرت. امشب فقط میخوام شکر کنم واسه دعا وقت زیاد هست. 

التماس دعا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۸
مهـــ شین
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۵
مهـــ شین

اعصابم قاراشمیشه بددددددد، یه ضد حالی خوردم که نگو. عح چقدر بعضی آدما خودخواهن چقدر راحت با احساسات بقیه بازی میکنن، ببخشیدا ولی چقدر بعضیا نفهمن در یک کلمه. 

بعد دیدین اینجور وقتا آدم دلش میخواد اون طرف و میگرفت خفه میکرد، الان من همچین حسی دارم 😑😑😑😑

فقط خداروشکر که همیشه هوای بنده هاشو داره و پشتشون هست. خدایا فقط و فقط به امید خودت و با یاری خودت و بس

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۳
مهـــ شین