چرند و پرندهای دوستانه!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

لنز

شنبه, ۲ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ

من نزدیک به 10 ساله که از لنز طبی استفاده میکنم البته نه همیشه ها، معمولا تو مهمونیا، عروسیا و بیرون رفتنای مهم و... کلا جاهایی که دوست ندارم عینک داشته باشم لنز میذارم. کسایی که لنز دارن میدونن که یه سری چیزارو حتما باید رعایت کنن تا به چشمشون آسیب نرسه، یکی اینه حتما قبل ازینکه لنز رو داخل چشمشون بزارن یا بعد از اینکه میخوان از چشمشون دربیارن و بزارن سرجاش باید دستاشون کاملا شسته شده باشه، مایع لنز به موقع عوض بشه، باهاش حمام نرن، باهاش نخوابن و.... 

بعد از 10 سال مراقبت و رعایت کردن تمام این موارد چند وقت پیش موقعی که از بیرون اومدم واااااااقعا خیلی خسته بودم و تند تند تمام کارای مربوط به مهراد رو انجام دادم و خوابوندمش ولی دیگه برا انجام کارای خودم توانی برام نمونده بود و چشمام بسته شد و با همون صورت ارایش دار و لنز توی چشم خوابم برد!!! 

نگو که از خستگی دیگه تا صبح خوابیده بودم. صبح که از خواب بیدار شدم دیدم چشمام تار میبینه( البته عینکیا خوب میدونن که تا وقتی عینکتو نزدی کلا تار میبینی ولی این تاری فرق داشت با تاری نزدن عینک) یه هاله ای دور چیزا میدیدم و کاملا تار بود دیدم، گفتم خدایا من چرا اینجوری شده چشمام یهو یادم اومد وااااااای لنزامو درنیاوردم اول کلی به خودم بدو بیراه گفتم که چطور یادم رفته دربیارم و... ولی بعدش خوشحال شدم گفتم خب پس این تاری مال اینه که شب تا صبح لنز تو چشمم بوده و اگه الان درش بیارم خوب میشه. خلاصه دستامو تمیز شستمو لنزارو درآوردم. چشمامو بستمو باز کردم، چندبار دیگه بستم و باز کردم باورم نمیشد که هنوز همه چیزو توی هاله و کاااااملا تار میبینم پاشدم عینک زدم دیدم نه هیییییچ فرقی نکرررررد وای میخواستم از ناراحتی سکته کنم، گفتم دیدی دستی دستی خودمو کور کردم فقط تند تند تو دلم دعا میکردم و نذر میذاشتم کنار، خییییییییلی حس بدی بود انگار واقعا داشتم کور میشدم. زمان هی میگذشت و میدیدم هیچ تغییری نمیکنم دیگه از ناراحتی گریم گرفته بود. گفتم بزار اخرین راه حلم روهم امتحان کنم چشمامو بستم و حدود یه ربع نیم ساعت کامل به حالت استراحت و بسته قرارشون دادم و دستامو گذاشتم روشون. با کلی استررررررس بعد نیم ساعت که باز کردم در کمال ناباوری دیدم که شفاف دارم میبینم فقط خدا میدونه که اون لحظه چققققققددددددر خدارو به خاطر نعمت دیدن و هزار و یک نعمت دیگه که بهمون داده شکر کردم اینقدر استرسم شدید بود که نمیتونستم به بچم شیر بدم. واقعا خداروهزار بار شکر به خاطر بهترین نعمت یعنی نعمت سلامتی.. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۰۲
مهـــ شین

نظرات  (۱)

ای وای چه وحشتناااااک 😰😰😰😰
واقعا ادم اینطور مواقع قدر سلامتیش رو میدونه! خیلی این لحاظات سخت و شوک اورند!!!
خدا رو شکر که زود خوب شدی 😊😊
ولی اینو هشدار بگیر دفعه بعد حتما لتزتو دربیار اثراتش از قرار معلوم خیلی بده!!!

پاسخ:
آره خیلی، یکی از شوکه کننده ترین لحظات عمرم بود وااااااااقعا خیلی ترسیدم خیلی بد بود...
ممنون عزیزم 😘 😘 
وای آره الان از بیرون که میام اولین کارم درآوردن لنزه 😁😆

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی